😍
خوب عشق مامان من اومدم بقیشو بنویسم واست.روزی که جواب ازمایش رو میدادن باباجون خونمون بود وگفت من میرم جوابشو میگیرم وقتی اومد منم از جواب عکس گرفتم وفرستادم واسه رزا جون که واسه کارهای دکتراش رفته بودالمان اونم جوابارو دید وگفت خداروشکر همه چی عالیه.وچندروز بعد که اومد فهمیدیمیه لباس سرهمی خوشگل واسه شما اورده که خیلی شرمندمون کرد. حالا بزار از اتفاقای دیگه بگم واست😊اول اینه به لطف دایی رضا قرار شد خونمونو عوض کنیم وایناهمه به لطف حضور تو بود چون هیچکس نمیخواد شما ومامانی اذیت بشی بخاطر همین قرار شد خونمون رو بفروشیم ویه مقدار پول بزاریم روش ویکی از واحد هایی که دایی رضا داره میسازه رو بخریم وهرچقدرم که کم داشتیم هروقت تونستیم بدیم بهش🏩. خب...
نویسنده :
مامان ویدا
3:20